“توانایی کودکان در شناسایی و مدیریت احساسات خود، نه تنها به سلامت روان آنها کمک میکند، بلکه به آنها این امکان را میدهد که روابط بهتری با دیگران برقرار کنند.”
– دکتر جان گاتمن، روانشناس مشهور و پژوهشگر در زمینه روابط انسانی.
تنظیم هیجان چیست؟
تنظیم هیجان به توانایی مدیریت احساسات و رفتار در هماهنگی با شرایط موجود اشاره دارد. این مهارت شامل مقاومت در برابر واکنشهای شدید به محرکهای ناراحتکننده، آرام کردن خود در زمان ناراحتی، تطبیق با تغییرات انتظارات و کنترل خشم بدون واکنشهای تند است. این تنظیم هیجانی مجموعهای از مهارتهاست که به کودکان، در فرایند رشد، کمک میکند تا رفتار خود را با هدف مشخصی هدایت کنند، حتی در مواجهه با ناپایداریهای دنیا و احساسات خود.

مشکلات در تنظیم هیجان چه شکلی دارند؟
دکتر متیو رُوس، روانشناس بالینی، میگوید مشکلات در تنظیم هیجان در کودکان به شکلهای مختلف ظاهر میشود. برخی از کودکان بلافاصله واکنشهای شدید و قوی نشان میدهند، بدون هیچ نشانه یا مقدمهای. او توضیح میدهد: «آنها نمیتوانند واکنش رفتاری فوری خود را مهار کنند.»
در مقابل، برای برخی دیگر از کودکان، ناراحتی به تدریج افزایش مییابد و پس از مدتی منجر به نوعی واکنش رفتاری شدید میشود. او میگوید: «میتوانید ببینید که کودک به سمت یک مسیر اشتباه میرود، اما نمیدانید چگونه باید جلوی آن را بگیرید.»
کلید کمک به تنظیم کنترل احساسات کودکان این است که آنها بیاموزند چگونه این واکنشهای شدید را مدیریت کنند و احساسات خود را به شکلی مؤثرتر و کمتر مخرب ابراز کنند، بدون اینکه دچار واکنشهای تند شوند.
چرا برخی کودکان در تنظیم هیجانی مشکل دارند؟
دکتر رُوس مشکلات مرتبط با کنترل هیجانی را ترکیبی از خلقوخوی ذاتی و رفتارهای یادگرفتهشده میداند. او توضیح میدهد که ظرفیتهای ذاتی کودک برای کمک به تنظیم هیجان کودکان به خلقوخو و شخصیت او وابسته است. برخی نوزادان از همان ابتدا در آرامکردن خود مشکل دارند و در موقعیتهایی مانند حمام کردن یا لباس پوشیدن بهشدت ناراحت میشوند. این کودکان ممکن است در آینده بیشتر در کمک به تنظیم کنترل احساسات کودکان با دشواری مواجه شوند.
علاوهبر این، محیط نیز نقش مهمی ایفا میکند. زمانی که والدین در برابر قشقرقهای کودک تسلیم میشوند یا بیش از حد تلاش میکنند تا او را آرام کنند، کودکان به سختی میتوانند خودکنترلی را یاد بگیرند. دکتر رُوس میگوید: «در چنین شرایطی، کودک به والدین بهعنوان تنظیمکنندگان خارجی هیجان متکی میشود. اگر این الگو بارها تکرار شود و کودک بتواند این تنظیم را به دیگران واگذار کند، این رفتار به عادتی پایدار تبدیل میشود.»
کودکانی که دچار اختلال کمتوجهی یا اضطراب هستند، معمولاً در مدیریت هیجانات خود چالش بیشتری دارند و نیازمند کمک بیشتری برای یادگیری مهارت تنظیم هیجانی کودک هستند.

چگونه میتوان مهارتهای تنظیم هیجانی را به کودکان آموزش داد؟
اسکات بزیلسکو، مدیر اجرایی مدارس وینستون برای کودکان با تفاوتهای یادگیری، معتقد است که واکنشهای تند و نادرست کودک در برابر یک محرک، پاسخی ناکارآمد است. والدین یا معلمان باید به کودک کمک کنند تا واکنشهای خود را آهستهتر کرده و پاسخهای مؤثرتری را بهجای رفتارهای تکانشی انتخاب کنند.
بزیلسکو توضیح میدهد: ما مهارتهای تنظیم هیجانی را همانند سایر مهارتهای اجتماعی یا تحصیلی، از طریق آموزش مجزا و تمرینات هدفمند منتقل میکنیم. وقتی به این موضوع بهعنوان مهارتی برای یادگیری نگاه کنیم، نه صرفاً رفتار بد، نوع بازخوردی که به کودک میدهیم تغییر میکند.
دکتر رُوس میگوید: «کلید یادگیری مهارتهای تنظیم هیجانی این است که از موقعیتهای دشوار برای کودکان فرار نکنیم، بلکه آنها را در این موقعیتها مربیگری کنیم و چارچوب حمایتی لازم را فراهم کنیم.» این روش که به آن داربست رفتاری گفته میشود، به کودکان کمک میکند تا به تدریج این چالشها را به تنهایی مدیریت کنند.
بهعنوان مثال، تصور کنید تکلیف ریاضی دشواری کودک را دچار احساسات منفی میکند. اگر والدین بیش از حد درگیر شوند، ممکن است نقش تنظیمکننده را بر عهده بگیرند. دکتر رُوس توضیح میدهد: «در این حالت، کودک بهجای اینکه بفهمد کار سخت است و یاد بگیرد چگونه آن را مدیریت کند، والدین را عامل ایجاد ناراحتی میبیند.»
در این موقعیت، داربست رفتاری به این شکل باشد که والدین ابتدا یک مسئله را با کودک حل میکنند و سپس از او بخواهند بقیه را خودش انجام دهد. اگر کودک احساس ناراحتی کرد، این امکان را دارد که کمی استراحت کند، مثلاً آب بنوشد یا از تایمر برای ایجاد وقفههای دورهای استفاده کند. والدین در زمانهای مشخص وضعیت او را بررسی کرده و تلاشش را تحسین میکنند.
اگر کودکی هنگام متوقف کردن بازیهای ویدئویی قشقرق به پا میکند، داربست رفتاری شامل تمرین ترک بازی میشود. بهعنوان مثال، میتوان از بازیای که کودک به آن علاقه چندانی ندارد شروع کرد. ابتدا از او خواسته میشود که چند دقیقه بازی کند و سپس آن را به والدین تحویل دهد. هر بار که این کار را به درستی انجام دهد، امتیازی برای دستیابی به چیزی که میخواهد کسب میکند.
آموزش تنظیم هیجان به کودکان با این روشها، آنها را در یادگیری مهارتهای مدیریت احساسات و واکنشهای مؤثر، یک گام به جلو ببرد.

تمرینهای عملی
اجرای تمرینهای ساده یکی دیگر از روشهای مؤثر برای کمک به تنظیم کنترل احساسات کودکان است. برای مثال، اگر کودک شما در فروشگاه با واکنشهای تکانشی یا قشقرق مشکل دارد میتوانید بازدید کوتاهی از فروشگاه داشته باشید که نیازی به خرید جدی نداشته باشد. در این بازدید، از کودک بخواهید همراه شما راه برود و دستهایش را به خودش نگه دارد. هر بار که در این کار موفق شود میتواند امتیازهایی برای رسیدن به هدفی دلخواه کسب کند. این تمرینها به کودک کمک میکنند تا مهارتهای تنظیم هیجان خود را در موقعیتهای مختلف تقویت کند.
دکتر رُوس تأکید میکند که والدین نباید وقتی تلاشهای اولیه در آموزش مهارتها نتیجه دلخواه ندارد، دلسرد شوند. استمرار و شروع از سطحی مناسب کودک، کلید موفقیت است. بهجای تسلیم شدن میتوانید فعالیت را سادهتر کنید تا قابل انجام شود و بهتدریج استقلال بیشتری به کودک بدهید. به این ترتیب، والدین میتوانند با کمک به تنظیم هیجان کودکان، فرآیند یادگیری را برای آنها تسهیل کنند.
برای مثال، اگر مسواک زدن برای کودک شما دشوار است، میتوانید ابتدا فقط روی گذاشتن خمیردندان روی مسواک تمرکز کنید و هر بار که این کار را انجام میدهد، بازخورد مثبت و پاداش بدهید. پس از چند بار تمرین، مرحله بعدی را اضافه کنید. به همین ترتیب، اگر خروج از خانه در صبحها باعث قشقرق میشود، میتوانید هر بار یک مرحله از روند را هدف قرار دهید. مثلاً ابتدا پوشیدن لباس تا ساعت ۷:۱۵ و پس از تسلط کودک بر این مرحله، زمانبندی صبحانه را هدف بگذارید. تقسیم وظایف به گامهای کوچک، به کودکان کمک میکند مهارتهای تنظیم هیجان را در قالب مراحل قابل مدیریت یاد بگیرند.
کمک به خودآگاهی کودکان
بزیلسکو معتقد است که زمانی که والدین یا معلمان در مواجهه با رفتارهای تکانشی و نامناسب کودکان آرامش خود را حفظ کنند و به آنها زمان بدهند، کودکان میتوانند راههای بهتری برای واکنش به موقعیتها پیدا کنند. بازخوردی که به کودکان داده میشود، باید بدون قضاوت و هیجان باشد: چه چیزی اشتباه پیش رفت، چرا این اتفاق افتاد، و چگونه میتوان آن را در آینده اصلاح کرد.
بزیلسکو توضیح میدهد: «وقتی کودکان در محیطی باشند که بازتابی و تحلیلی باشد، نه احساسی و سریع، میتوانند انتخابهای بهتری داشته باشند.» کاهش سرعت به کودکان اجازه میدهد تا بیشتر فکر کنند، خودآگاهتر شوند و مهارت تنظیم هیجان کودکان را تقویت کنند. او اضافه میکند: «ما باید خوداندیشی و خودآگاهی را برای کودکانمان مدلسازی کنیم که این کار برای ما نیز مفید و مؤثر است.»
مدیتیشن و تمرینهای ذهنآگاهی نهتنها برای همه، بلکه بهویژه برای کودکانی که در کمک به تنظیم کنترل احساسات کودکان مشکل دارند، بسیار مفید است. همچنین، دکتر رُوس به برنامههای آموزشی متعددی اشاره میکند که به والدین کمک میکند تا مربیان بهتری برای فرزندانشان باشند. برای کودکان بزرگتر، رفتار درمانی دیالکتیکی (DBT) که بر تحمل استرس و تنظیم هیجانی تمرکز دارد، گزینه مناسبی است. در نهایت، هیچ چیز جای تلاش والدین را نمیگیرد. دکتر رُوس میگوید: «به نظر من محیط خانواده مهمترین عامل در آموزش تنظیم هیجانی کودک است.»